بهار
بر بوم زمستان می زاید
و دستهای من
روی نگاه تو
تو که بیشتر از منی در من
به زبان که می آیی
خواب همیشه همراه است
و من
قطار قطار که با رویا پر می شوم
به ایستگاه آخر چشمانت کم ی آورم
و تو
بهانه می شوی!
من
تا به فراز چشمهایت برسم
چند بال
برای دستهای رویاهای ام باید بکشم؟!
/ بهروزی/