شعر "وعده دیدار با مرگ" از شاعر انگلیسی باتلر ییتس است که با عنوان تحت الفظی"یک خلبان ایرلندی مرگ خود را پیش بینی می کند" است که زمانی برای تدریس ترجمه ادبی در دانشگاه ترجمه کردم و قبلا در وبلاگ گذاشته ام اما هر وقت این شعر را می خوانم حس اش در برم می گیرد! شعر از زبان یک خلبان گفته شده است! ببخشید تکراری است اما مگر نگفته اند احساس تکرار را دوست دارد اگرچه عقل نه!
سرنوشتم را در آن بالا
در میان ابرها
یک روز
می کشم در بر
آگاهم
از کسانی که با آنها در جنگ ام
نفرتی در دل ندارم هیچ!
آن کسانی را که می پایم
دوست شان نمی دارم!
کشور من
رنجهای شهر کیلتارتان
شهروندانم
مردمان بی نوای آن
هیچ فرجامی
فقرشان را بیش تر از پیش
دلخوشیشان را بیش تر از قبل
باقی نمی دارد
هیج قانون هیچ تکلیفی
هیچ کس هیج انبوه هوراکش
وا نمی دارد مرا بر سوی جنگیدن
جرعه ای از یک خوشی ناب و بی همتا -فقط-
می کشد من را
تا میان التهاب ابرها بالا
توی ذهنم من
می گذارم هرچه را دارم
کنار هم
سالهای در پیش
چون نفسهایی همه پر هیچ
سالهای پشت سر
آکنده از دمهای بیهوده
در کنار زندگی من
مرگ ام!
Success is counted sweetest
Emily Dickenson
Success is counted sweetest
By those who ne'er succeed.
To comprehend a nectar
Requires sorest need.
Not one of all the purple host
Who took the flag to-day
Can tell the definition,
So clear, of victory!
As he, defeated, dying,
On whose forbidden ear
The distant strains of triumph
Burst agonized and clear!
کامیابی همیشه شیرین است!
امیلی دیکنسون
کامیابی همیشه شیرین است
در نگاه کسی که ناکام است
تا که از شهد بهره ای گیری
تلخی احتیاج بایسته ست.
از قشون شکوهمندی که
بیرقی را کنون به سر دارد
هیچ یک هیچ یک نمی داند
معنی روشن از سر افرازی
جز کسی که شکست خورد و مرد
آن کسی که
درون گوش تا همیشه کرش
نغمه های بعید پیروزی
دردناک و صریح می پیچد.
بهروزی