شهر متلاطم است
خیابان ها بی صدا
سر کوچه ها را می برند
و کوچه های بی سر
به درهای بسته
مشت می کوبند
ماشین ها را
چراغ راهنمایی از نفس می اندازد
و آدم ها پر می شوند
و از پیاده رو ها
به خیابان ها سرریز می کنند
همیشه گفته ام
غروب که شد
پنجره ات را باز بگذار
ما همه برای یک فانوس دریایی
به شهر زده ایم!