از این شروع کنم دیر هم
هرگز چشمانت فراموشم نیست
نبودم و
زمستان پاهایم را پس نمی داد
اما تو
شباهت عجیب بهاری به احساس من
برایت یک دنیا کم آورده ام
زیر شاخه هایی که هر کدام
با آواهای دورتر از هرچه
تا پلک می زنم
از دستهایت
به رویاهایم می پرند.
نگو که همه داشته های دنیا
کمتر از لبخند کوچک تو نیست
مگر نه
تمام اش را
برای لبخند تو گشته ام!