قایقی باید ساخت
بادبانش از عشق
بازوانش از شوق
و سفر کرد به شهر خوبی
رفت تا آبی
تا عروج گل سرخ
تا به مهمانی پاک باران
تا به هرچه سبز است
آری آری
ریه هامان باید
پربخشایش نعنا باشند
دستهامان باید
هوس رود شدن را
به هم هدیه کنند
و گون را
-آری-
و گون را باید
در دل صبح عزیز
باسلامی به گل هدیه کنیم
خوابهامان باید
پر بوی سبزه پر بوی کاهگل
پر پروانه روشن باشند
دیده هامان باید
به جز از سایش عشق
روی زیبایی گل
در حریم پر مرغان هوا
منظری نگزینند
ببریم از غصه
ببریم از اندوه
و به آسانی یک دست زدین
دیو ناپاکی را
پشت دیوار زمان چال کنیم
و ندانیم که
تا چند قدم مانده به سنگ
پایهامان باید
زخمی خار ملامت باشند.