خم که می شوم
روی ماه ات را ببوسم
روز می شود
می آویزم از تارهای نگاهت
داغ می شوم
تب می کنم
دنبال دشت باز سینه ات می گردم
گم می شوم
صدایم می کنی
از خواب می پرم
و لب های گر گرفته ام را
به خنکای لب لیوان می سپارم!