از این شروع کنم دیر هم
هرگز چشمانت فراموشم نیست
نبودم و
زمستان پاهایم را پس نمی داد
اما تو
شباهت عجیب بهاری به احساس من
برایت یک دنیا کم آورده ام
زیر شاخه هایی که هر کدام
با آواهای دورتر از هرچه
تا پلک می زنم
از دستهایت
به رویاهایم می پرند.
نگو که همه داشته های دنیا
کمتر از لبخند کوچک تو نیست
مگر نه
تمام اش را
برای لبخند تو گشته ام!
i enjoyed (strange similarity of you
it was great
nothing can i say about the pleasure i take when a familiar voice tickles my loneliness and reminds me of the scattered parts of my self in the hands of my friends!
خیلی قشنگ بود
ممنون که سر زدین!