پدرم
مثل زمستان تنهاست
برفهایش ابدی ست!
مادرم
گوشه ای از پاییز است!
گیسوانش
رنگی
صورتش
پژمرده
مثل تابستانی
باز من تب دارم
هوس خوردن خود را دارم!
دخترم
توی نقاشی خود
در میان گل ها
چه بهاری شده است!
خنده اش می گوید
هوس ام را باید
پشت دود سیگار
قایم بکنم
فصل ها را باید
هرچه هم کم یا بیش
من نیز
بازی بکنم!