لب هایی بسته می شوند ٬ و دستانی سکوت می کنند ... وتو لبخند میزنی به فانوسی که دستی نیافروختش ٬ و قایقی خود را نیازمود با چشمان فانوسی اش! . . . . . همین است شاید ... همین ٬ ما فانوس وار در انتظاریم و دریا دروغی بیش نخواهد بود . من کفر می ورزم به انتظار ... همین!!!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
لب هایی بسته می شوند ٬
و دستانی سکوت می کنند
... وتو لبخند میزنی به فانوسی که دستی نیافروختش ٬
و قایقی خود را نیازمود با چشمان فانوسی اش!
.
.
.
.
.
همین است شاید ... همین ٬
ما فانوس وار در انتظاریم و دریا دروغی بیش نخواهد بود .
من کفر می ورزم به انتظار ... همین!!!