باز دروغ می گوید این آینه
این مرد کت و شلوارپوش من نیستم
نمی توانم باشم
این بازی خفه ام می کند
تحلیل می روم
در چشم های خودم
و هرزاب درون رگ های اتو کشیده ام
جولان می دهد!
باید نفرین شده باشم!
نفرین شده ام!
وگرنه
مرگ من چنین آسان نمی نمود!