بودم می شدم اگر

احتمال بودن عاشق تو

هزاران بود

اما من نشدم

که تو

به خواب دنیای من هم نیامدی!

 

بودی

می آمدی

بودم

می شدم اگر

دیگر من نبودم

و این آرزو!

در پی ستاره

مثل آسمان 

تمام روز 

یک نگاه آتشین 

در تمام من پرسه می زند

حس گنگ 

در تمام ذره ذره تنم 

رخنه کرده است 

 

می شود گذشت؟

می شود تمام ابرهای خیس را 

روی آن چلاند؟

بعد زد به شب 

 

می شود ولی 

من دوباره امشب از همان اوان 

با تمامی وجود 

در پی ستاره ام!

تراش حقیقت

بریده ها را که کنار هم می چینم 

آفتاب 

روی سینه دشت 

نور می تابد 

و یک مرد  

خودش را به نی لبکی می دمد!  

می دانی که 

این تصویر  

کهنه و قدیمی ست 

و احساس درونی ات 

به طعم کسالت گرماست.  

اماچه!؟ 

اگر این تکه را بردارم 

نصف خورشید را 

به دست مرد دهم 

و نی لبک را  

روی نگاه خورشید بکارم

 

نور را 

از خورشید بگیرم چه؟ 

 

مرد را 

با تارهای نور 

از آسمان بیاویزم؟ 

 

می دانی که 

دستم این همه می لرزد 

تا از این آشفتگی 

لذتی برای تو بتراشم!

هوایی

نوشتم

آسمان در چشم های تو لانه کرده است

پرنده ها هجوم آوردند

واژه هایم را خوردند

و در چشم هایت گم شدند!


حال

دفترم 

در تسخیر آسمان چشم های توست!

و من

با هر آه هوایی تر می شوم!

آمد وشد

نمی دانم

از کدام واژه شروع کنم

به تعبیر ام نزدیک خواهم شد؟!

از آهنگ لب های ماهی قرمز ته حوض

یا اشک فروخورده لاله قرمز قله سهند!

 

آمد و شد گاه به گاه ام را

واژه ای پلاک نمی زند

و هیچ رنگی

در خاطره ای ثبت ام نمی کند

و خیلی آسان

گم می شوم

در شیارهای ممتد شهر

در همسایگی آهنگ گام های خویش

در زیر باران همیشه ای

که فقط برای من می بارد!