برای تو

از این شروع کنم دیر هم

هرگز چشمانت فراموشم نیست

نبودم و

زمستان پاهایم را پس نمی داد

اما تو

 شباهت عجیب بهاری به احساس من

 برایت یک دنیا کم آورده ام

  زیر شاخه هایی که هر کدام

  با آواهای دورتر از هرچه

  تا پلک می زنم

  از دستهایت

  به رویاهایم می پرند.

نگو که همه داشته های دنیا

کمتر از لبخند کوچک تو نیست

مگر نه

تمام اش را

برای لبخند تو گشته ام!

فانوس لب

فانوس دریایی

         چه آرامشی است

وقتی حرف های دریا

از سر درک ات می گذرند!


درست مثل لب های تو

که وقتی حرف می بارند

از آشفتگی چشم هایت

                     نجات ام می دهند!