دست در دست باد

دست در موهای افشان باد

پوچی درو می کنیم

تا کابوس های کشدار خویش را

بند کنیم به بوی ماهی های مرده

و بگرییم به آیینه هایی

که فقط کت و شلوار دوست دارند!


...

باران می بارد

امشب یقین

گنجشک های خیس

در خواب من لانه می کنند!

باد که...

باد که از لای انگشتهایم می گذرد

خواب می روم


مادرم می گوید

فایده ای ندارد

این دندان را باید بکشی

و من می خندم

می دوم به کوچه

زلف های تو با باد همدست شده اند

چند پری

از لای موهای تو سر می خورند

           روی دست من

راه می افتیم همه

سوار آواز بادی

که از لای انگشت هایم می گذرد!

می ترسم از مرگ

دستهایم تاکستان مست اند

انگور می چکد از چشم هایم

و قلب ام خمره ی شرابی ست هزار ساله

اما می ترسم از خودم

که بوی بدمستی خیالم را آشفته می کند

و مرگ

به پیاله های شکسته ام دندان تیز می کند!

باورم نیست!

کوچه های این شهر

از سینه ام بالا می آیند

و از چشم هایم به من می نگرند!

باز همان

باز همان

دیوانه باید باشد

یعنی باورش نیست

راه دریا از اینجا نیست؟