مرگ من

باز دروغ می گوید این آینه

این مرد کت و شلوارپوش من نیستم

نمی توانم باشم

این بازی خفه ام می کند

تحلیل می روم

در چشم های خودم

و هرزاب درون رگ های اتو کشیده ام

                            جولان می دهد!

باید نفرین شده باشم!

نفرین شده ام!

وگرنه

مرگ من چنین آسان نمی نمود!


چون تو بیایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

سعدی

دست هایم را می کشم روی درخت کنج حیات

                                    و بهاری می شوم!

پرنده ها هجوم می آورند

لای مو هایم لانه می کنند!

و من

هوایی می شوم

روی ابرها می نشینم

بارانی می شوم

و می بارم!


بهار می خندد

تو در می زنی

و می آیی با دامنی پر از گل

پرنده ها آواز سر می دهند

و شعر دست تو را می گیرد

و تا دفتر من می آیید

اما می بینی

دفترم خالی ست

که آمدن تو

حلول فصل حواس پرتی واژه هاست!



هفت سین در مراغه

مراغه شهر بسیار زیبایی ست بخصوص حالا در واپسین تپش های قلب اسفند که سفیدی برف جایش را به سفیدی گلهای درختان داده است و سین دیگری به هفت سین سال اضافه کرده است. سین بسیار زیبایی ست. کاش می شد به اندازه زیبایی آن لذت را دید چشید خندید و پر کرد ریه ها را از سادگی هوای بی آلایش دامنه سهند.سینی که فراموشمان شده است! سادگی! سادگی که می گویم می خندی! مگر می شود بی لباسهای رنگین سر سفره هفت سین نشست؟! مردم چی می گن؟ مردم چی می گن؟ اما ساده که باشی می توانی میان گلهای سفید دامنه سهند قایم بشوی سارای قصه های کودکی من! تا من به رویا هایم نزدیکتر شوم! ساده که باشی سفره هفت سین من لکنت نمی گیرد تا من دنبال سین سکه بگردم! ساده که باشی سیب سرخ در دست تو سارای قصه های کودکی من در کنار سفره هفت سین دامنه سهند در بغل سبزه های هنوز خواب آلود با سبزی امیدمان به روزهای بهاری پر برکت احسن الحال مرا تعبیر می کنند. مراغه شهر بسیار زیبایی ست ولی ما زیباتریم! ما زیباتریم! با بهار اگر بخندیم خنده ما نه سه ماه که یک دنیا طول خواهد کشید.

تا آخر

دنیا را تا آخر اگر سربکشم 

دیوانه خواهم شدم 

می دانم 

 

که هر غروب  

سرگیجه هایم 

کابوس وار 

به رویای قیس می پیوندند!

فانوس لب

فانوس دریایی

         چه آرامشی است

وقتی حرف های دریا

از سر درک ات می گذرند!


درست مثل لب های تو

که وقتی حرف می بارند

از آشفتگی چشم هایت

                     نجات ام می دهند!