می ترسم از مرگ

دستهایم تاکستان مست اند

انگور می چکد از چشم هایم

و قلب ام خمره ی شرابی ست هزار ساله

اما می ترسم از خودم

که بوی بدمستی خیالم را آشفته می کند

و مرگ

به پیاله های شکسته ام دندان تیز می کند!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد