کابوس

جنوب چشمهای تو را 

 تا شمال رفتم 

باران گرفت 

خیس گریه شدم 

سجاده را بستم 

و خورشید را پایین کشیدم 

تو 

 خوابیدی

و من 

 در کابوس گم شدم!