درکنارهم پی هم

من تو ام

یا تو من ای؟!

من شاعر ام

یا تو...لغت؟!


می نویسم تو

یا تو

می نویسی من ؟!


می نویسیم و نوشته می شویم

معنی کجاست؟! 

من و تو

در واژه ها سردرگم ایم!  

در فضای وهم آلود میان من و تو

صد هزاران واژه نامه باید و

افسوس نیست!


تا قیامت

در کنار هم

     پی هم

   گم شدیم!



بودم می شدم اگر

احتمال بودن عاشق تو

هزاران بود

اما من نشدم

که تو

به خواب دنیای من هم نیامدی!


بودی

می آمدی

بودم

می شدم اگر

دیگر من نبودم

و این آرزو!


از هزاران من

جاهایی که

به دنیا نیامدم که ببینم

و سالهایی که نبودم

تا به شناسنامه ام بچسبند!


انتخاب شده ام

تا گذشت درناها را بشمارم

از روی سقفی که نیست

و سوت قطاری را انتظار بکشم

که بالاخره

از درون ام خواهد گذشت!


از هزاران من که نشده ام

خودم را نسبت داده ام به تو

تا به شکل تو پیدا شوم

و هرگز هر روز را

به طرح تو

در دل آینه بریزم

تا مبادایی که خالی می شوی از من

و دنبال یک اسم می گردی!

نه!!!

نه!

خواب نیستم زیر این برف

دارم برای بهارم

رویا می تنم!

این من

این من که می ماند

با کفش هایی که نیست

و زمانی که در امتداد

به جایی بند نخواهد شد!


واژه می تند

و پیله میکند

به خودش

تا جهانی بیافریند

بی حد و مرز

که هیچ معنایی را بر نمی تابد!


مرگ را می نویسد

به دفترش

و زندگی را

پاک می کند از مفاهیم مبتذل

و غریب تر می شود با آینه!


دیوانه اش می خوانند

که

زمان را توبره می کند

و به مکانهای ناکجا می رود

با نقشه ای که جایی را نشان نمی کند!