به نام تو

امروز هم

 اگر به نام تو نباشد

کاغذ پاره ایست 

           با شماره ای نامانوس

که شب من را خط خطی می کند.

دوست داشتن

دوست داشتن

مردنی ست از تکرار

و زادنی ست به خویشتن

پلی ست میان مرگ و تولد

روی دو دست

بافته از مخمل نگاه

و آکنده از موسیقی خنده


دوست داشتن لحظه ایست

عمری ست سرشار

پر از مردن

پر از زادن

پر از خویشتن!


مراغه شهر بسیار زیبایی ست بخصوص حالا در واپسین تپش های قلب اسفند که سفیدی برف جایش را به سفیدی گلهای درختان داده است و سین دیگری به هفت سین سال اضافه کرده است. سین بسیار زیبایی ست. کاش می شد به اندازه زیبایی آن لذت را دید چشید خندید و پر کرد ریه ها را ازسادگی هوای بی آلایش دامنه سهند.سینی که فراموشمان شده است! سادگی! سادگی که می گویم می خندی! مگر می شود بی لباسهای رنگین سر سفره هفت سین نشست؟! مردم چی می گن؟ مردم چی می گن؟ اما ساده که باشی می توانی میان گلهای سفید دامنه سهند قایم بشوی سارای قصه های کودکی من! تا من به رویا هایم نزدیکتر شوم! ساده که باشی سفره هفت سین من لکنت نمی گیرد تا من دنبال سین سکه بگردم! ساده که باشی سیب سرخ در دست تو سارای قصه های کودکی من در کنار سفره هفت سین دامنه سهند در بغل سبزه های هنوز خواب آلود با سبزیامیدمان به روزهای بهاری پر برکت احسن الحال مرا تعبیر می کنند. مراغه شهر بسیار زیبایی ست ولی ما زیباتریم! ما زیباتریم! با بهار اگر بخندیم خنده ما نه سه ماه که یک دنیا طول خواهد کشید.