خود زندگی

زندگی 

یک روش ساده دریا شدن است! 

 

ابرها می آیند  

مثل روز و شب ها 

روی یک جاده نامرئی 

کوه را می بوسند 

دشت را می پایند 

نور را می نوشند 

و تو را می زایند! 

 و تو از مستی شان 

حس گنگی به سرت می ریزد 

یک سفر تا... 

  

کاشکی می رفتم 

با قطار دم صبح 

و خودم بودم و من 

باغ را می دیدم 

سیب را می چیدم 

دشت  کوه و دریا 

آب نور و خورشید 

نان و نام خود را 

توی یک کوله به همراه خودم می بردم ! 

 

تو همین لحظه شیرین نگاه ات هستی 

تو همین لحظه محضی هستی 

که به آن باخته ای 

تو خود زندگی خویشتنی 

تو همان قطره ای هستی 

که در آغاز همین شعر من از ابر چکیدی 

تا زمین فاصله ات را...؟! 

هیچکس هیچکس! 

تو خود زندگی هستی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد