در پی علت بودن

برای دکتر سلیمانزاده

داشتم می رفتم
یک نفر گفت:
زمان گم شده است!
                 برگشتم
توی آینه
نگاه دیروز  

توی چشم فردا  

به حال ام خندید
لعنتی بود نگاه
بوی کافور
شب گور
عاشقی
قابله
مادر
من
به خودم برگشتم
روز بی خورشیدی
در خودش گم شده بود 

یک کمی آنسوتر
سایه ای در من بود
که پی علت بودن می گشت!

نظرات 1 + ارسال نظر
هادی بهروزی سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ http://www.rab13.vastblog.com

خون دور لبم را لیسیدم ...
به اسمان نگاه کردم ، ماه کامل بود
اما ... من هنوز به خون نیاز داشتم !
نکند خون آشام میشوم وقتی ماه کامل میشود؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد