جز برای ناگفته هایم

سکوت

روی ساز که می شکند

         زخمه می شود

درست مثل تنهایی

که می چسبد به حنجره ام

           و آه می شود!


می دانم

می شد خارج از اینجا

مثل ابر

سرگذاشت روی بالشت سهند

و در چشمهای تو بیدار شد


می شد

پاها را در صوفی چای شست

و تمام کوسه ها را عاشق خود کرد


می شد مثل سنگ

بر سر راهی نشست به انتظار

و یک عمر تهمت شنید


اما سکوت که روی تنهایی می شکند

زخمه ی آه می شود

می نشیند روی دفتر شعرم


دیگر مهم نیست!


در سکوتی که ساخته ام

ابر خواهم شد

که تا ابد

روی چشم های تو بخوابم

کوسه خواهم شد

تا در خودم شنا کنم

و سنگ خواهم شد برای خودم

که دیگر

برای هیچ حقی

جز ناگفته هایم

نخواهم جنگید!

نظرات 1 + ارسال نظر
هادی بهروزی جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:52 ب.ظ

جنگیدنت مومن ترم میکنه به آینده !

ممنون که هستی ...

دوستت دارم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد