تو سهم

سهم تو بزرگ تر از این کوچه هاست

            بزرگ تر از این تنهایی من


تقصیر تو نیست اگر

در را که باز می کنی

هزاران لعنت در کوچه می لولد


نه تقصیر تو نیست که همسایه ات

دل اش به اندازه ی یک ساندویچ می گیرد

و به سفره ی خالی  تو می خندد

                                 زهردار


تو تعریف می شوی

در واژه نامه ای که

حتی واژه ای از آن ربطی به تو ندارد!

آخر به تو چه ربطی دارد

کدام میلیاردر

سر کدام طماع کلاه گذاشت

به تو چه ربطی دارد

بهشت کدام خودنما

لذت بیشتری خواهد داشت!

به تو چه ربطی دارد

کدام سیاست مدار

چه فرمولی برای آزادی می نویسد!


تو فقط به خودت ربط داری

آینه را نگاه کرده ای!؟

ته آن چشم ها را دیده ای!؟


از بالا نگاه کن

به این کوچه ها

تا کوچک تر و کوچک تر شوند!

از بالا نگاه کن

بگذار قنوت کند 

هرکه سودای دیدن ات را دارد!


سهم تو بزرگ است

خود تو بزرگ تر

گیرم که زندگی تو

عین زندگی این مردم نیست

گیرم که در کره ی این آدم ها

نشانی از سرزمین تو نیست!

تو زلیخا و یوسف خودی آخر

دست ات را فقط برای دیدن خود می بری!

و تنها خودت را به التماس دنبال می کنی!


سهم تو بزرگ است

خود تو بزرگ تر

در این گوشه ی تنگ

هوا منت سینه ی تو را می کشد

و من

و ما

منت هوا را می کشیم

تا تو باشی

تا تو برای ما بخندی

تا این زندگی بیش از این

شانه های ما را نخلد!

تو دیگرگونه ای آخر

تو بزرگی آخر!






سال نو

سال نو شده است

خودم را می تکانم

چند تار مو

و چند پرنده

از شانه هایم پایین می افتد


اما هنوز

هزار آه

اما هنوز

هزار نگاه

به گلویم چسبیده است


اما هنوز من خاکی ام!

ز ز م م س س تا ن ن م

م م ن س س ر د م م اس س ت

ن ن فس م م ب ب ری دد ه!!!

ممنون آقای دزد!

آقای دزد ما کمی بامعرفت از آب در آمد و امروز صبح شناسنامه ها و دفترچه های اقساط را که داخل کیفی قرار داشتند که غزل برای روز تولد من هدیه کرده بود در خیابانی جلوی یک مدرسه ابتدایی غیرانتفاعی قرار داد و بنده خدایی هم آنها را به بانک ملی آورد...و بلاخره مدارک را تحویل گرفتیم تا حداقل برای پرداخت اقساط و دنبال نسخه المثنی مدارک شناسایی ندویم. لابد جناب آقا متوجه هستند که گرفتاری مان وقتی برای اینجور مسائل برای ما باقی نمی گذارد. بهرحال بر خود واجب دانستیم که از جناب آقای دزد تشکر کنیم و خدا را شکر کنیم که حداقل طرفمان کمی معرفت سرش می شود و به قولی "...دانا است و نه دوست نادان".

آقای دزد!

در روزهای پاییزی که رنگ ها بد به هم آمیخته بودند هوس دیدار یاران قدیم و قدم زدن روی خزان برگ ها ما را به طبیعت کشاند و  آقایانی!!! از فرصت که گیر ما آمده بود  فرصتی برای خود دست و پا کردند  که مصادف شد با روزهای تاسوعا و عاشورا. آنها سراغ آپارتمان ما آمدند و از اعتماد ما به انسانها سوء استفاده کردند با شگردهایی که خود بلدند از دیوار بالا رفتند و پنجره را شکسته و داخل فضایی شدند و هوایی را بالا کشیدند که ذره اش هم مالشان نبود و بعد رفتند سراغ کامپیوتر شخصی من و آن را  به همراه چند وسیله برقی دیگر  بردند! با این یادداشت قصد مرثیه سرایی ندارم بلکه به دوستان و آشنایان خود اطلاع می دهم که کامپیوتر بنده حاوی فایل های شخصی بود که شاید در صورت انتشار هر یک از آنها دوستان من در دوره ها و کلاس های آموزشی مختلف متوجه بشوند که فایل از کجا درز کرده است و یا متعلق به کیست. از دوستان خود انتظار دارم در صورت مشاهده هر نوع مورد یا سوء استفاده احتمالی به این جانب اطلاع دهند.