باز

نسیم باز

بوی ماهی مرده می دهد

تنهایی ام انگار

بزرگتر شده است!

تنهایی

تنهایی

پرنده ایست نشسته در باد

پی آوازی ناب

ماهیگیری ست پیر

با توری ابریشمین

پی کوسه های دریای دور

تنهایی

خدایی ست باستانی

آفریده ی خویشتن

بی هیچ پیامبری

نشسته در آسمان خویش

با قلم مویی در دست

در تقلای رهانیدن پرنده ای

از یک تور ابریشمین.

به نام تو

امروز هم

 اگر به نام تو نباشد

کاغذ پاره ایست 

           با شماره ای نامانوس

که شب من را خط خطی می کند.

هیس!

فرود این باغ فرازی ست

                  آکنده از خدا

آیه ی سکوت که حلول می کند در گل

خواستن به بلوغ می رسد

هیس!

دوست داشتن سروده می شود.





باران

ضجه می زند

هر از گاهی  آهی

نفس کم دارد

سیاه شده است ابر


باران اگر نبود

هول این بغض را 

     امانمان نبود!


یادمان باشد

اشک آرامشی ست

تبسمی ست به رهایی

و گریزی ست از ناگواری!